زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
این همه زخم که بر پیکرِ من جا انداخت هستیام را بخـدا از نَـفَـس و نـا انداخت از همان نیزه به من خیره شدی، میدانم دیدنم خـوب تو را یاد دو غـمها انداخت اوّلـین غـم که اسـارت زدهام در پـیـشت دوّمین غم که کسی با لگد امضا انداخت سیـنه و پهـلـو و بـازو.. هـمۀ اعـضـایم یـادِ زخـمِ بـدنِ حـضرت زهـرا انـداخت وقت غـارت، کسی آمد بـبرد گـوشواره گوشِ من پاره نمود و طـرفم پا انداخت دیدم از دور که قرآن ز لبت جاری بود و کسی سنگِ بزرگی، سویِ لبها انداخت کاش میمُردم و این صحنه نمیدیدم که حرمله کعبِ نیای را طرفِ ما انداخت |